کتاب اول: دفترچه خاکستری
آقای تیبو به همراه دوپسرش ، ژاک و آنتوان و دختر خوانده اش ، ژیز و نامادری آن ها ، مادمازل ، از خانواده های کاتولیک سرشناس فرانسه هستند . آقای تیبو مردی مستبد و خشک است . ژاک ، پسر دوم آقای تیبو در مدرسه با پسری به نام دانیلآشنا می شود که اتفاقا از پروتستان هاست . روابط ژاک و دانیل با هم پیش می رود تا این که یک روز ، نامه های عاشقانه آن دو ؛ در مدرسه به دست یکی از معلم هایشان می افتد .
در آن زمان روابط بین کاتولیک ها و پروتستان ها ، از سمت کلیسا ، به شدت نفی می شد . پسر ها که از عواقب این مسئله آگاه بودند ؛ پیش از این که این خبر به گوش خانواده هایشان برسد ، با هم فرار می کنند .
ژاک و دانیل خود را به بندر مارسی می رسانند تا از آن طریق سوار کشتی شوند . اما درست زمانی که می خواستند وارد کشتی شوند ، پلیس سعی کرد که آن ها را دستگیر کند . ژاک و دانیل هر کدام به سمتی دویدند و فرار کرد و به این ترتیب ، یکدیگر را گم کردند . آن شب ، زنی ژاک را به خانه خود می برد تا به او پناه دهد . آن شب ، ژاک برای اولین بار ، با زنی رابطه برقرار می کند و آن شب را با آن زن می گذراند .
صبح روز بعد ژاک و دانیل یکدیگر را پیدا می کنند . ژاک هیچ حرفی از ماجرا های شب قبلش با دانیل نمی زند اما به خوبی می دانست که این راز ، فاصله زیادی بین او و دانیل ایجاد کرده است . ژاک و دانیل به راهشان ادامه می دهند ، تا بالاخره پلیس در یک مسافر خانه آن ها را دستگیر می کند و به خانواده هایشان تحویل می دهد .
آقای تیبو موسسه خیریه ای دارد که یکی از بخش های آن در حقیقت ندامتگاهی برای جوانان است . او ژاک را به این ندامتگاه می فرستد .
:: برچسبها:
خانواده ,
:: بازدید از این مطلب : 146
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0